(أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحَابِ الْفِیلِ؟) (1)
آیا نشنیدهای که پروردگار تو با فیلداران چه کرده است و چه بر سر ایشان آورده است؟.
این پرسشی است برای به شگفت و شگرف انداختن از این حادثه، و بیدارباش و هوشیارباش از مفهوم و مقصود بزرگ و سترگ آن. این حادثه برای عربها معروف و مشهور بود، تا بدانجا که آن را مبدأ تاریخ کرده بودند. مثلاً میگفتند: فلان چیز سال فیل روی داد. فلان چیز دو سال پیش از سال فیل روی داد. فلان قضیّه ده سال بعد از سال فیل روی داد . . . مشهور است که تولّد پیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم در خود سال فیل بوده است. چه بسا این امر از زیباییها هماهنگیهای مقدّر الهی باشد!
در این صورت باید گفت این سوره برای خبر دادن از داستانی نازل نگـردیده است که آنان از آن اطّلاع نداشته باشند. بلکه این سوره کاری را یادآور میکند که آنان آشنای بدان و مطّلع از آن هستند. مراد از ذکر این داستان چیزی است که در فراسوی آن قرار دارد ... سپس پس از این دیباچه، داستان را با استفهام تقریری تکمیل میکند:
(أَلَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فِی تَضْلِیلٍ) (2)
مگر نیرنگ ایشان را باطل نگردانده است؟.
آیا نیرنگ ایشان باطل نگردیده است و به هدف و نتیجه نرسیده است؟ بسان کسی که آگاه را گم میکند و بدانچه میخواهد نمیرسد . . . چه بسا بدین امر قریشیان را به نعمت خود تذکّر دهد و به یادشان بیاورد که با حمایت از بیتالحرام و مصون و محفوظ نمودن آن چگونه در حقّ ایشان بزرگواری فرموده است، بدان گاه که از ایستادگی در برابر فیلداران نیرومند، عاجز و درمانده بودهاند. شاید بدین تذکّر خجالت بکشند منکر خدا شوند، خدائی که قبلاً در هنگام ضعف و زبونی به فریادشان رسیده است و کمکشان کرده است و قدرت خود را بدیشان نشان داده است. همچنین از مغرور شدن به نیروی امروزی خودشان در برابر محمّد صلّی الله علیه وآله وسلّم و مؤمنان اندک همراهش میکاهد. بدیشان گوشزد مینماید که خدا بود نیرومندان را درهم شکست آن زمان که میخواستند بر خان? او تعدّی و تجاوز بنمایند، و حرمت آن را از میان بردارند. همان خدا چه بسا نیرومندانی را درهم شکند که در برابر پیغمبرش و دعوتش میایستند و میرزمند.
امّا یزدان سبحان چگونه قدرت و شوکت ایشان را درهم شکست و مکر و کیدشان را بینتیجه گذاشت و بر باد داد، آن را به شکل توصیفی زیبائی بیان فرموده است:
(وَأَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْرًا أَبَابِیلَ (3)تَرْمِیهِمْ بِحِجَارَةٍ مِنْ سِجِّیلٍ (4)فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ) (5)
پرندگان را گروه گروه بر سر آنـان فرستاد. آن پرندگان به سوی فیلداران سنگهای کوچک از سنگ گِل را میانداختند (و به سویشان نشانه میرفتند)، و ایشان را همچون برگ آفتزد? (کشتزار، سوراخ سوراخ و نابود) میکردند.
«ابابیل« دسته دسته و گروه گروه . . . «سجّیل«: سنگ گل . . . یک واژ? فارسی است و مـرکّب از دو کلمه است: سنگ، و گل . . . یا به سنگی گفته میشود که آلوده به گل باشد. «عصف«: برگهای خشک درخت و گندم و جو . . . وصف آن با مأکول: یعنی خرد شد? آرد شده! وقتی است که حشرات برگها را بخورند و آنها را پراکنده سازند. یا وقتی است که حیوانات آنـها را میخورند و میجوند و له و په میکنند. این تصویر محسوسی از پخش و پراکنده کردن بدن آنان به وسیل? سنگهای آن چنانی است که آنها را دستهها و گروههای پرندگان میانداختند. دیگر نیازی به تأویل و توجیه تکّه تکّه و پاره پاره شدن اندامها، و هلاک ایشان با بیماری آبله یا حصبه نیست.
*
عناوین یادداشتهای وبلاگ